* اولین دیدار شما با امام(ره) در چه تاریخی بود؟
زمستان سال ۱۳۶۱ بود که برف هم میبارید، با شور و اشتیاق به سمت جماران رفتم برای ملاقات عمومی امام خمینی و دیدار ایشان، این اولین باری بود که میتوانستم امام خمینی(ره) را از نزدیک ببینیم، چون تا آن زمان فقط از طریق رسانهها چهره نورانی ایشان را زیارت کرده بودم. وقتی به حسینیه جماران رسیدم تقریبا ردیف آخر نزدیک دیوار مقابل جایگاه ایشان بودم، اما به دلیل اینکه قدم کوتاه بود وقتی امام تشریف آوردند نمیتوانستم خوب صورت ایشان را زیارت کنم. هنگام ورود امام مردم همه به هیجان آمدند و بالا میپریدند تا بهتر ایشان را ببینند. من پیش خودم فکر کردم چرا بالا بپرم؟ خوب ایشان وقتی شروع به صحبت کنند مردم مینشینند و من چهره ایشان را کامل میبینم. در همین افکار بودم که ناگاه امام (ره) برگشتند و رفتند.
* در آن لحظه چه احساسی داشتید؟
اگرچه خوشحال بودم که بالاخره یک لحظه ایشان را دیده بودم ولی دلم شکست و با خودم گفتم: «اینکه نشد، من به عشق ایشان آمدم؛ ولی تنها یک لحظه چهره مبارک ایشان را زیارت کردم». خلاصه با دل شکسته جماران را ترک کردم. غافل از اینکه دست تقدیر برایم شرایطی را فراهم کرده که بیواسطه سه سال خدمت ایشان باشم و انجام وظیفه کنم.
* چطور شد که دوباره به جماران رفتید؟
پس از آن اتفاق سال ۱۳۶۳ بود که دوباره به جماران رفتم. اما اینبار رفتنی بود که ۵ سال از نزدیک بیواسطه خدمت آقا بودم. من سال ۱۳۶۲ در دانشگاه صنعتی شریف دانشجو بودم ولی برای یک ترم مرخصی گرفتم و برای دفاع از میهن اسلامی به جبهههای جنگ حق علیه باطل رفتم، عملیات خیبر بود. در آن عملیات مجروح شدم و جایی که روی زمین افتاده بودم رگباری از انواع و اقسام گلولهها کنارم به زمین میخورد. بارها تشهد خواندم و آماده بودم برای شهادت. ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و با خودم گفتم خدایا لیاقت شهادت هم ندارم؟ از خدا پرسیدم خدایا چه چیزی برایم مقدر کردی؟ بعد از انتقال به پشت جبهه پس از بهبودی دوباره به دانشگاه برگشتم بهمن سال ۱۳۶۳ بود که یکی از اساتید دانشگاه (مرحوم سید مهدی موسی) به من گفتند: «بلند شو باید جایی بروی». از ایشان پرسیدم کجا ؟ ایشان فرمودند: «تو سوار ماشین بشو راننده میداند شما را کجا ببرد».
سوار شدم و بعد از مدتی رسیدیم به جماران. وقتی از ماشین پیاده شدم به نگهبان گفتم: «من فلانی هستم آمدم اینجا». نگهبان به من گفت: برو بهداری جلوی حسینیه. من وارد بهداری شدم ولی کسی نبود. کمی اطراف را نگاه کردم متوجه شدم انتهای راهرو سرو صدایی هست. رفتم آنجا که دکتر عارفی سرتیم پزشکی امام، مهندس شهرستانی، مهندس معظمی را دیدم (البته آن موقع این بزرگواران را نمیشناختم). خودم را معرفی کردم. دکتر عارفی به من گفتند: «میخواهیم این مجموعه را تحویل بگیریم، تعدادی نیرو خواسته بودیم که شما معرفی شدید برای فیلمبرداری». به ایشان گفتم من تا به حال دوربین دستم نگرفتم و تخصص من الکترونیک است. دکتر به من گفت: «ما خبر نداریم؛ نیرو خواستیم شما را معرفی کردند».
اینجا بود که کارم در بهداری جماران (در آن دوره تابلوی بقیهالله ۲ در ورودی نصب شده بود) آغاز شد و برای اولین باری بود که دوباره پایم به جماران رسید و تا زمان رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در این مرکز بودم که طی دوره یاد شده تقریبا ۱۰۰ ساعت از ایشان تصویربرداری کردم.
* در این مرکز چه زمانی دوباره امام راحل را زیارت کردید؟
سال ۱۳۶۵ ایشان حمله قلبی داشتند و در مرکز بستری شده بودند که خدا را شکر بعد از چند روز بهبودی حاصل شد. امام (ره) همراه حاج احمد آقا مشغول بازدید از مرکز بودند و به اتاق مانیتورینگ تشریف آوردند. مانیتورها خاموش بود. تا امام خواستند برگردند مانیتورها را روشن کردم تا ایشان هم تصاویر را ببینند. این اولین برخورد مستقیم من با امام خمینی رحمت الله علیه پس از آن روز ملاقات عمومی بود.
* شما محدودیتی در تصویربرداری از امام خمینی نداشتید؟
اصولا قرار بود از شرایط ایشان وقتی داخل بهداری بستری بودند تصویربرداری صورت بگیرد، اما گاهی اوقات حاج احمدآقا تاکید داشتند صحنهای ثبت نشود. ولی برخی مواقع مجبور میشدم سر حاج احمدآقا کلاه بگذارم چون واقعا حیف بود آن لحظات به یاد ماندنی از زندگی پربرکت ایشان در تاریخ ثبت نشود.
* بیشتر در چه مواردی فکر میکردید که باید تصاویر ثبت شوند؟
وقتی چهره ایشان بشاش بود و صحبتهایی با خانواده داشتند، دوربین را روی چهره امام(ره) تنظیم میکردم و مانیتور را خاموش میکردم، تا بتوانم لحظات مستندی از ایشان داشته باشم. البته تمامی این صحنهها اکنون در اختیار مسئولان قرار دارد که میتوان در صورت صلاحدید آنها مورد استفاده قرار گیرند.
* اتفاق افتاد که حاجاحمدآقا متوجه کار شما بشوند؟
راستش خیر، ورودی اتاق کنترل را پرده زده بودم به همین دلیل خیالم راحت بود. اما چندبار حاج احمدآقا یکباره میآمدند و پرده را کنار میزدند که ببینند من چکار میکنم. وقتی میدیدند که مانتیورها خاموش است. تشریف میبردند. درحالی که من داشتم تصاویر را ثبت میکردم.
* از این مواردی که ثبت کردید کدام به نظر شما بهترین بود؟
راستش را بخواهید تک تک لحظههای زندگی پربرکت ایشان بهترین بود. اما یکی از صحنههایی که خوب یادم هست. روزی بود که حضرت امام رحمت الله علیه درحالی که خانواده محترم ایشان کنارشان بودند مشغول مطالعه روزنامه بودند – فکر کنم روزنامه کیهان بود -. آن تصویر را گرفتم و بعدها سرودی روی تصاویر آمد که خیلی جالب شد و بارها در تلویزیون پخش شد.
البته یک تصویر دیگری هم مربوط به نماز شب امام است که فکر میکنم شاید جالبتر از مورد قبلی باشد. همانطور که قبلا گفتم سعی کردم تمام لحظهلحظههای زندگی پربرکت ایشان را به تصویر بکشم.
با توجه به اینکه از برنامه نماز شب ایشان مطلع بودم، یکشب تا صبح بیدار ماندم که نماز شب ایشان را به تصویر بکشم. ساعت دو و پنج دقیقه صبح بیدار شدند و پس از وضو شروع کردند به اقامه نماز. در این لحظه امام با روحیه بزرگوار و عظمت بزرگی که مقابل دشمنان داشتند آنقدر با خضوع مقابل خداوند گریه کردند که من هم ناخودآگاه گریه کردم. خداوند را شکر کردم که چنین رهبری دارم.
* آیا امام خمینی(ره) از تصویربرداری شما مطلع بودند؟
خیر؛ از ابتدای ورود ایشون به مرکز تا یک هفته قبل از رحلت ملکوتی هیچ اطلاعی از ثبت تصاویر نداشتند. خود شخص امام (ره) خبر نداشتند که من درحال فیلمبرداری هستم (البته به صلاحدید مسئولان). برای همین بعضا ایشان وقتی به دوربین نگاه میکردند من دوربین را حرکت نمیدادم که مبادا ایشان متوجه شوند.
* چطور شد که ایشان متوجه ثبت تصاویر شدند؟
سال ۱۳۶۸ درست شش روز بعد از عمل ایشان بود. وقتی شرایط عمومی ایشان روبه بهبودی نسبی بود ایشان تلویزیون خواستند. یک تلویزیون بردیم داخل اتاق که امام(ره) از اخبار مطلع شوند. آن زمان با هماهنگی مسئولیان خودم هر روز چند دقیقهای تصویر از ایشان برای پخش در خبر صدا و سیما آماده میکردم و مستقیم میرفتم در واحد پخش تلویزیون که روی آنتن برود. آن روز که ایشان تلویزیون خواستند ما فهمیدیم متوجه خواهند شد که تصویربرداری میکنیم. بنابراین با همکاران و حاجاحمدآقا قرار گذاشتیم که لحظه اخبار آنتن را قطع کنیم که ایشان تصاویر مربوط به خودشان را نبینند. وقتی اخبار شروع شد یک لحظه از اتاق رفتم بیرون خلاصه نشد که آنتن را قطع کنیم و امام رحمتالله علیه تصاویر را دیدند. امام فرمودند: «اینجا که برای فیلمبرداری کسی نبود، این تصاویر چطور تهیه شده که تلویزیون نشان میدهند؟».
دکتر توکلی پزشک حاضر در اتاق ایشان گفتند دیدیم مردم نگران حال شما هستند و میدانند شما کسالت دارید برای همین تصاویر را منتشر کردیم که خیالشان راحت باشد.
امام در ادامه فرمودند: «حالا حتما فردا میخواهید شام خوردن من را نشان دهید؟» که اتفاقا همین کار را انجام دادیم که ایشان مشغول میل کردن سوپ بودند. اینطور شد که امام متوجه شدند تصاویر ایشان ثبت میشود.
* نظم و دقت امام(ره) همواره زبانزد خاص و عام بود آیا شما طی دورهای که خدمت ایشان بودید این نکته را متوجه شدید؟
بله؛ دقت و نظم ایشان در تمامی مراحل زندگی و کار کاملا مشخص بود و به همین دلیل ما که خدمت ایشان بودیم با دقت هرچه بیشتر سعی میکردم به شیوه ایشان انجام وظیفه کنیم که مبادا خاطر مبارک ایشان پریشان بشود.
البته این نظم و ترتیب کارهای امام به نوعی کمک ما که خدمتگذار ایشان بودم شده بود به این ترتیب که با توجه به شناختی که از حضرت امام داشتیم میدانستیم مثلا ساعت ۸ صبح کجا تشریف دارند یا اینکه ۱۰ صبح کجا میروند. بنابراین برای انجام وظیفه میتوانستیم دقیق برنامهریزی کنیم و در بیت تردد داشته باشیم که مزاحم خاطر ایشان نباشیم. اما یکبار خاطرم هست که وقتی ایشان در بهداری بودند به دلیل سرعت کار این نکته را فراموش کردیم.
یادم هست وقتی در بیمارستان تشریف داشتند، هنگامی که از اتاق خارج میشدند ما خودمان اتاق را مرتب میکردیم. اولین باری که رفتم برای اینکار هیچ وقت یادم نمیرود یک قوطی قرص در طبقه اول قفسه کنار تخت ایشان بود. وقتی اتاق را جمع کردیم ظاهرا این قوطی سرجای درستش نبود. هنگامی که ایشان به اتاق بازگشتند. سریعا متوجه شدند و به مسئول اتاق فرمودند: «وسایل مرا دست زدید، کی اینکار را انجام داده»؛ دوستان گفتند که من انجام دادم. موضوع گذشت اما برای اینکه دوباره باعث کدورت خاطر ایشان نشوم برای روزهای بعد به محض اینکه ایشان از اتاق خارج میشدند، یک تصویر کامل از تمام لوازم شخصی و اتاق میگرفتم و بعد از تمیزکاری و انجام کار دوباره طبق تصویر قبلی که داشتیم لوازم را سر جایش قرار میدادیم.
* طی دوره تصویربرداری از امام خمینی(ره) اهمیت توجه ایشان به اخبار را چطور دیدید؟
امام خمینی (ره) این مهم را به دو بخش اخبار داخلی و خارجی تقسیم بندی فرموده بودند به این ترتیب که روزنامهها را مطالعه میفرمودند و در ساعاتی مشخص برنامههای فارسی رادیوهای خارجی را گوش میکردند. ایشان رادیویی کوچک داشتند که همیشه یا همراهشان بود یا در اتاق کارشان قرار داشت. برای اینکه زمان دقیق برنامههای مورد نظرشان را مدنظر داشته باشند، روی یک لوحه فرکانس و زمان پخش برنامهها را یادداشت فرموده بودند و براساس همین لوحه به برنامهها گوش میسپردند.
هنگام مطالعه یا گوش دادن به برنامههای رادیویی معمولا یادداشت برمیداشتند و داخل پوشه مخصوصی که مربوط به ملاقاتهایشان بود قرار میدادند و در زمان مناسب تک تک نکاتی که یادداشت فرموده بودند را مطرح میکردند.
* با توجه به مدتی که خدمت امام رحمتالله علیه بودید دیدگاه امام نسبت به مردم چه بود؟
بطورکلی ایشان مردم را ولی نعمت میدانستند و همواره در راستای آسایش و آرامش مردم بخصوص مستضعفان گام بر میداشتند. من دراینباره دو خاطره دارم که یکی مربوط به همین مرکز بهداری است و دیگری در دوران جنگ تحمیلی بود.
روز ششم فروردین ماه سال ۱۳۶۵ بود که برای اولین بار امام سکته قلبی داشتند و به مرکز درمانی جماران منتقل شدند. شیفت کشیک دکتر پورمقدس بود که دکتر هنگام مراجعه به اقامتگاه امام برای چکاپ روزانه متوجه شدند ایشان به دلیل حمله قلبی روی زمین افتادهاند. دکتر پورمقدس بلافاصله عملیات احیای ایشان را آغاز کرد و به مرکز خبرداد تا ایشان به سی سی یو منتقل شوند.
در آن دوره امام خمینی (ره) خبر از ساخت و وجود این مرکز درمانی نداشتند، به این دلیل که وقتی مسئولان شروع به ساخت این مرکز نزدیک اقامتگاه امام در جماران کردهبودند، روزی امام درحال عبور بودند از یکی از همراهان میپرسند: «چکار میکنید؟» به ایشان پاسخ داده شد سپاه مشغول ساخت یک مقرر حفاظتی تازه است.
بعد از چند روز بستری، حال ایشان بهبودی مناسبی پیدا کرد و ایشان متصور بودند در بیمارستان شهید رجایی بستری هستند، به همین دلیل به حاج احمدآقا فرمودند: «به خانواده اطلاع بدهید من حالم خوب است و دیگر زحمت آمدن به بیمارستان را نکشند». حاج احمدآقا در پاسخ به امام عرض کرد: مسیر زیاد دور نیست، نزدیک منزل هستیم. اینجا بود که امام متوجه شدند مرکز درمانی جماران نزدیک منزل ایشان ساخته شده است.
یکی دو روز بعد از این موضوع امام مشغول بازدید از مرکز بودند که به همراه حاج احمد آقا وارد اتاق کنترل دوربینها شدند. مشغول کارم بودم که حاج احمدآقا پرده اتاق را کنار زدند و شروع به توضیح دادن کار به امام(ره) شدند و من هم پس از عرض ادب مانیتورهای مربوطه را روشن کردم تا امام تصاویر را ببینند. امام (ره) همانطور که درحال خروج از اتاق کنترل بودند به حاج احمدآقا فرمودند:«خوب اینجا را ساختهاید، اما این مجموعه فقط برای من نباشد، بلکه همه باید از آن استفاده کنند.»
به این ترتیب مسئولان با خرید برخی از منازل اطراف مشغول توسعه این مرکز درمانی برای استفاده عموم کردند و بیمارستان قلب جماران هم اکنون با ظرفیت تقریبا ۷۰ تخت خواب در خدمت عموم مردم است.
اما دومین خاطره مربوط به دوران دفاع مقدس و موشکباران تهران بود. طی دوران دفاع مقدس هیچ پناهگاهی در جماران برای امام خمینی(ره) احداث نشده بود. با آغاز موشکباران تهران مسئولان بیت تصمیمگرفتند برای حفاظت از ایشان پناهگاهی در جماران احداث کنند که در صورت نیاز از آن استفاده شود. این موضوع با امام مطرح شد و ایشان مخالفت فرمودند. اما با توجه به شدت گرفتن حملات هوایی و موشکباران تهران توسط رژیم صدام این مهم بیشتر از قبل خودنمایی کرد و هربار مسئولان به امام در این زمینه مواردی را مطرح میکردند، امام به شدت مخالفت میفرمودند و میگفتند: «مردم زیر موشک صدام هستند آن وقت من برای خودم پناهگاه بسازم. مگر چه فرقی با مردم دارم؟»
بالاخره حاج احمدآقا و برخی از مسئولان بیت خدمت امام رسیدند و به ایشان فرمودند: به خواسته مردم و برای حفاظت از شما این پناهگاه لازم است که ساخته شود. امام (ره) در جواب به این بزرگواران فرمودند: «هرکاری میخواهید بکنید، ولی من پناهگاه لازم ندارم».
نقشه احداث پناهگاه با توجه به شرایط تهیه شد و بلوکهای سیمانی به محل اقامت ایشان حمل شد و در نهایت پناهگاه تکمیل شد. اما نکته اینجا بود که در طول انجام اینکار امام حتی یکبار هم پا به این پناهگاه نگذاشتند. وقتی کار ساخت پناهگاه تمام شد بالای سازه بودم که آنتن مخصوص کنترل سلامت قلب ایشان را نصب کنم. یکباره حضرت امام رحمت الله علیه را پایین و نزدیک درب ورودی پناهگاه دیدم. ایشان با آرامش مشغول بررسی سازه بودند و پس از مدتی به سمت دفتر کارشان تشریف بردند.
چند دقیقه بعد از تشریف بردن امام(ره)، مسئولان دفتر پیام فرستادند که کار را متوقف کنم و به دفتر بروم. وقتی به دفتر مراجعه کردم مسئولان گفتند که امام فرمودهاند: « حالا که کارتان را انجام دادید و به خواسته خودتان رسیدید، کل سازه را جمع کنید. من به این پناهگاه نیاز ندارم، مگر خون من از خون مردم رنگینتر است؟ فقط اجازه دادم بسازید که بعد نگویید مخالفت کردم و مانع از تصمیم شما شدهام».
* برسیم به روز رحلت جانگذار امام (ره). کمی از روز رحلت ایشان بگویید.
تقریبا ساعت ۱۴ روز دوازدهم خرداد بود که حال ایشان بهتر شده بود، ایشان را برای هوا خوری به حیاط بردند، شرایط عادی بود تا ساعت ۱۷ و پنج دقیقه که از پشت دوربین متوجه تغییر حالت ایشان شدم، به سرعت تیم پزشکی اقدام کردند، این شرایط ادامه یافت. این لحظات برای همه افرادی که آنجا حضور داشتند ناگوار بود.همه نگران بودند. من هم که از پشت دوربین لحظات را که ثبت میکردم حال خوبی نداشتم و گریه میکردم. روز سیزدهم خرداد. ساعت سه و سی دقیقه بود که از پشت دوربین متوجه شدم ایشان رحلت فرمودند که بدون اختیار یا حسین کشیدم و دوستان پرسیدن چه شد که گفتم امام رفت.
وقتی روح ایشان بملکوت علی پیوست همه خشکشان زده بود. یکی از افراد که رادیولوژیست بود رفت بالای سر امام و دستش را به پیشانی امام کشید و یکباره بغض همه ترکید من هم دوربین را رها کردم و رفتم بالای سر ایشان و پیشانی امام را بوسیدم.
* طی دوران بستری شدن امام در این مرکز حاج احمدآقا نیز حضور داشتند، واکنش ایشان در آن لحظه چه بود؟
ساعتهای آخر عمر با برکت امام (ره) بود حاج احمدآقا در سالن تنها تشریف داشتند و بسیار نگران که دستشان به پیشانی بود. من تصویر آن صحنه را ضبط کردم. ضمن اینکه پدر مهربانی را از دست میدادند واقعا رهبری را هم از دست میدادند. ایشان نشسته بود روی صندلی و بسیار نگران بود. همانجا مقام معظم رهبری کنار ایشان نشستند و بعد از مدتی حاج احمدآقا داخل اتاق شدند ضمن اینکه تیم پزشکی مشغول کارشان بودند حاج احمدآقا گفتند: «آیا کار شما تاثیری دارد؟ سرپرست تیم گفت: بعید است. حاج احمد گفتند: «دیگه ادامه ندهید» و آن لحظهای بود که روح ملکوتی ایشان پرواز کرد. بعد از مدتی داخل اتاق شلوغ شد و همه میخواستند با امام وداع کنند که حاج احمدآقا شروع به هدایت همه به سمت درب خروجی کرد.
پس از اینکه ایشان و پیکر امام (ره) داخل اتاق تنها بودند، حاج احمدآقا رفتند بالای سر ایشان سر خودش را روی سینه امام گذاشتند و شروع به گریه کردند و وداع آخر را انجام دادند. صحنهای بسیار ناراحت کننده بود من که داشتم از قاب مانیتور این تصاویر را میدیدم. واقعیت را کاملا درک کردم که حال ایشان چه بود و همراه ایشان اشک میریختم.
* شما به حضور مقام معظم رهبری کنار حاج احمدآقا روز رحلت امام اشاره کردید، آیا خاطرهای از دیدگاه امام (ره) نسبت به رهبر معظم انقلاب نیز دارید؟
البته دیدگاه امام (ره) به مقام معظم رهبری برهمگان واضح و روشن است اما من هم یک خاطره دارم که خودم آن را ثبت کردم. ماه رمضان سال ۱۳۶۵ شمسی بود که قرار شد برای اولین بار از مراسم افطاری امام خمینی(ره) تصویربرداری شود. قرار براین بود که حیاط اقامتگاه ایشان مثل هرسال مفروش شده و از ابتدای اقامه نماز جماعت تا پایان مراسم افطاری تصاویری ثبت شود. البته قرار بود من تنها تصویربردار این مراسم باشم.
یادم هست در ساعت مقرر وقتی با دوربین وارد حیاط شدم، فرشها پهن شده بود، آیت الله توسلی و حاج احمدآقا در محوطه بودند؛ آیت الله توسلی فرمودند: «شما هم که داری میایی، اینجا بود که متوجه شدم همکاران صدا و سیما هم مشغول نصب دوربینها هستند. به آیتالله توسلی عرض کردم: والا قرار بود فقط من بیام. ایشان در پاسخ فرمودند: با امام هماهنگ شده که صدا و سیما هم تصاویری را ثبت کند.
به هرحال با تصمیمگیری دفتر ایشان همکاران صدا و سیما هم حضور یافتند و مراسم آغاز شد. پس از پایان نماز جماعت؛ آقا (مقام معظم رهبری) درحال تعقیبات نماز بودند که حضرت امام (ره) سر سفره افطار رفتند، اما تا زمانی که مقام معظم رهبری سر سفره افطار تشریف نیاوردند ایشان (امام خمینی(ره)) ننشستند و هنگامی که مقام معظم رهبری تشریف آوردند هر دو بزرگوار با هم نشستند.
* به جز تصاویری که از آن دوره به یادگار ثبت کردید آیا یادگار دیگر از ارتباط خود با امام راحل دارید؟
ببینید اصلیترین یادگاری من خدمت به ایشان و ثبت تصاویری ناب از ورود تا عروج ایشان در مرکز بهداری جماران بود. اجازه دهید اینگونه بگویم، طی دوران زندگی پربرکت ایشان گروه زیادی در خدمت امام (ره) بودند مثل نگهبانها، خدمه، تیم پزشکی و دهها نفر دیگر اما وقتی ایشان رحلت فرمودند در واقع همه چیز برای این افراد تمام شد، درحالی که کار من هرگز تمام نشده بود به این دلیل که من زندگی ایشان را طی سه سال پایانی عمر بابرکتشان به تصویر کشیده بودم و نسل به نسل میتوان از آن استفاده کرد. اما درباره یادگاری غیر از تصاویر باید بگویم که حضرت امام یک استکان دستهدار کوچکی داشتند که همیشه با آن چای میل میکردند و بعضا خودم هم برای ایشان چای بردم . این استکان را به عنوان یادگاری از خدمتگزاری ایشان برداشتم.
* نزدیک به سه دهه از آن واقعه تلخ گذشته وقتی دوباره به مرکز درمانی جماران میروید خاطرات شما چطور در ذهنتان مرور میشود؟
وقتی در مرکز قلب جماران قدم میزنم اگرچه تغییرات زیادی به خود دیده ولی همچنان خاطرات باقی است. هرسال سیزدهم و چهاردهم خردادماه همان اتاق – اتاق بستری امام راحل – برای بازدید علاقمندان قابل دسترسی است و بنده افتخار دارم که هرسال این دو روز را بالاسر تخت حضرت به عنوان راوی برای مشتاقان خاطراتی را بیان کنم. طی این دو روز مثل این است که دوباره به همان سالها بازگشتهام و لحظه لحظه اتفاقات را دوباره زندگی میکنم.