تیتر امروز

از «جنبش مهسا» تا «ایستگاه وفاق» با علی شکوری‌راد
گفتگوی دیدارنیوز در برنامه «ایرانشهر» با دبیرکل پیشین حزب اتحاد ملت

از «جنبش مهسا» تا «ایستگاه وفاق» با علی شکوری‌راد

«ایرانشهر» در نخستین برنامه از سلسه‌گفتگوهای خود با موضوع «منافع ملی ایران» به سراغ علی شکوری‌راد، دبیرکل سابق حزب اتحاد ملت رفته و به بررسی ابعاد مفهوم «وفاق» در عرصه سیاسی امروز کشور پرداخته...
فیلترینگ و هزینه میلیاردی/ ترامپ نیامده علیه ایران اقدام کرد/ اعتراف نتانیاهو به جنایت‌های بزرگ
مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز با اجرای محمدرضا حیاتی

فیلترینگ و هزینه میلیاردی/ ترامپ نیامده علیه ایران اقدام کرد/ اعتراف نتانیاهو به جنایت‌های بزرگ

این چهل و پنجمین برنامه مجله خبری تحلیلی دیدارنیوز است که با اجرای محمدرضا حیاتی و با حضور کارشناسان و صاحب نظران تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

قربانی سربلند عدالت و مدارا (سیره سیاسی امام علی(ع) در گفتگو با دکتر غلامرضا ظریفیان)

News Image Lead

امیرالمؤمنین تا زمانی که افراد شمشیر دست نگرفته بودند، حداکثر مدارا را با آنان داشت، اگر چه این عده در نماز جماعت خلیفه مسلمین اخلال ایجاد می‌کردند و نماز جماعت را به هم می‌زدند. علی(ع) حتی اجازه نمی‌دهد با آنان در حد بیرون کردن از مسجد برخورد شود.

کد خبر: ۲۶۶۷
۱۳:۱۵ - ۱۳ خرداد ۱۳۹۷
دیدارنیوز ـ روایت تاریخ از خلافت پنج ساله امیرالمؤمنین علی(ع) و تعامل آن حضرت با مخالفان، روایتی همراه با نهایت مدارا و شکیب است، تا آنجا که واژه مظلومیت را به ذهن متبادر می‌سازد. جز این هم نمی‌تواند باشد، چرا که آن حضرت از جایگاه امام و راهنمای بشر نسبتی هدایتگرانه با حکومت شوندگان برقرار کرده واز فرصت حکومت برای رشد فکری وکمال آحاد جامعه بهره می‌برد. ایام شهادت آن امام همام مجال مناسبی برای طرح برخی پیچیدگی‌های دوران خلافت علوی است تا با تمرکز روی برخی ازجزئیات، بتوان به نکات تازه‌ای در لابه‌لای سطور تاریخی دست یافت و در زندگی جمعی به کار بست. برای این مهم از دانش و تحلیل دکتر غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ دانشگاه بهره‌مند شده و با هدایت ایشان به واکاوی ریشه‌های دشمنی با امیرالمؤمنین پرداخته‌ایم. حاصل این گفت‌و‌گو که حاوی نکات تازه یافته‌ای است پیش رویتان قرار دارد.

  ایام شهادت حضرت علی(ع) را پیش رو داریم، آن حضرت در پی سه جنگ مهم با سه جریان عمده عصر خویش درافتاد و سرانجام به شیوه تروربه شهادت رسید. مایل هستیم با تکیه بر دانسته‌ها و دریافت‌های خود از تاریخ اسلام پیرامون زمینه‌های این ترور تاریخی توضیحاتی بفرمایید. همچنین در این ارتباط از نحوه تعامل برترین چهره تاریخ اسلام بعد از نبی مکرم اسلام با مخالفان فکری  و دگراندیشان نکاتی را بیفزایید؟

 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. من ابتدا این ایام را به همه مسلمانان بویژه پیروان امیرالمؤمنین علی(ع) تسلیت گفته و امیدوارم که از فیوضات شب‌های قدر همه ما به نحو شایسته‌ای بهره‌مند شویم. این ایام به‌دلیل شهادت مولی‌الموحدین امیرالمؤمنین علی(ع) از این شخصیت بزرگ تاریخ اسلام بیشتر یاد می‌شود. آن حضرت از کودکی با نوع خاصی از زیست روبه رو بود و دوره‌های مختلفی را درزندگی تجربه کرد. ولی بحث ما مربوط به دوران حکومت آن حضرت(ع) می‌شود. حضرت علی(ع) از کودکی کنار پیامبر بوده است دوره‌ای پیامبر در خانه آنان بوده و دوره‌ای دیگر علی(ع) در خانه پیامبر زندگی می‌کند و روایتگرعبادت‌های پیامبر در غار حرا و بعثت رسول گرامی اسلام نیزعلی(ع) است. همچنین وی نخستین مرد مسلمان و ایمان آورنده به آیین اسلام است. آن حضرت، هم در دوره مکه وهم در دوره مدینه شانه به شانه پیامبرحرکت می‌کند و معرکه و جایی نیست که امیرالمؤمنین را کنار پیامبر نبینیم. بعد از رحلت پیامبر به دلیل نگاه استراتژیکی که امیرالمؤمنین(ع) در ارتباط با حفظ رسالت محمدی(ص) داشتند، مسیر کاملاً روشنی را طی کردند و به‌دلیل مصون ماندن اسلام مبنای برخوردشان با دیگران، حتی کسانی که به ایشان ظلم کردند براساس وحدت بود. یعنی وحدت را مهم‌ترین استراتژی مسلمان‌ها در برابر تمامی ناملایمات تا پایان عمرحفظ کردند.
 
با وجود نقدهای جدی که به رویه و روش‌ خلفا داشتند، از همکاری و مدد‌رسانی و مشاوره و دلسوزی نسبت به آنان بر همین مبنا لحظه‌ای دریغ نکردند. سهل است که‌ ای بسا دیگرانی را که در این ارتباط برخوردهای افراطی داشتند  نصیحت می‌کردند تا به حفظ اساس و کلیت شریعت وایجاد حداکثر وحدت پایبند باشند. در دوران خلافت نیزباهمان منطق ادامه مشی داد. امیرالمؤمنین(ع)در زمانی که در اوج قدرت است با مخالفان خود همان رفتاری را دارد که از قدرت کنار است و نسبت به مخالفان حربی خود هم شفقت دارد. گروهی مخالفان نظری آن حضرت بودند که منش و روش ایشان را قبول نداشتند و به همین دلیل با حضرتش بیعت نکردند. علی(ع) به هیچ وجه در امر بیعت چیزی رابه آنان تحمیل نکرده و اجازه نداد کسی متعرض آنان شود. از جمله کسانی که حاضر به بیعت نشدند سعد ابن ابی وقاص بود که امام حریم او  را رعایت و می‌فرمود: من حریم اینان هستم! امیرالمؤمنین با سه جریان؛ ناکثین، قاسطین و مارقین مواجه بود که بخشی از آنها حداقل ناکثین ومارقین نیروهای خودی بودند و طی  فرایند پیچیده‌ای به نیروهای مخالف تبدیل شدند، بعد هم شمشیر دست گرفتند و صف جنگی تشکیل دادند.
 
امیرالمؤمنین تا زمانی که افراد شمشیر دست نگرفته بودند، حداکثر مدارا را با آنان داشت، اگر چه این عده در نماز جماعت خلیفه مسلمین اخلال ایجاد می‌کردند و نماز جماعت را به هم می‌زدند. علی(ع) حتی اجازه نمی‌دهد با آنان در حد بیرون کردن از مسجد برخورد شود، چه رسد به اینکه برای آنها پرونده ساخته شده یا برایشان سابقه‌ای ایجاد شود. در مواردی خود حضرت به میدان آمده و صراحتاً می‌فرماید؛ مادامی که دستتان به خون آلوده نشده از دو امر شما را محروم نمی‌کنم 1- حضور در اجتماع مسلمین که خاستگاه آن مسجد و هنگام جماعت بود 2- حقوق شما را از بیت المال قطع نخواهم کرد. امیرالمؤمنین از موضع قدرت با مخالفان خود مدارا می‌کرد وحق حضورآنان دراجتماع مسلمین را سلب نمی‌کرد. این اوج برخورد با جریانات دگراندیش است که امام بر صیانت از آن اهتمام دارد. در تاریخ زعامت و حکومت غیر ممکن است با مورد مشابهی مواجه شویم. در همین راستا به گزارش تاریخ، امیر المؤمنین علی(ع) در دوران خلافت 5 ساله خود زندانی سیاسی نداشت و کسی به‌دلیل اندیشه به زندان نیفتاد.
 
در ماجرای جنگ جمل بعد از آنکه مخالفان ابتدا دست به اسلحه بردند و خون بیگناهان را ریختند حضرت دستور مقابله داد. در این جنگ با وجود آنکه مخالفان که از صحابه پیامبر بودند، بعضی از آنها دستشان را به خون مردم آلوده کردند و در بصره و جاهای مختلف مردم را تهییج کردند، بیت‌المال مسلمین را از بین بردند، همسر پیامبر را به معرکه آوردند در حالی که قرآن تصریح دارد که همسران پیامبر باید در منازلشان سکونت کنند. با این همه در همین قضیه جمل یک رویارویی بین امیرالمؤمنین علی(ع) و زبیر پیش می‌آید. درست جایی که کار به شمشیر کشیده شده و خون ریخته شده است. در اوج چکاچک شمشیرها، امیرالمؤمنین(ع)از گفت‌و‌گو، مذاکره، تذکر و هشدارباز نمی‌ماند. چرا که او امام است، امام مخالفان هم هست و وظیفه خود می‌داند از هر فرصتی برای بیداری وجدان‌ها بهره بگیرد. در هر حال در یک موقعیت فرصت را مناسب تشخیص می‌دهد و با زبیر به گفت‌و‌گو می‌پردازد و خاطره مشترکی را به یادش می‌آورد.
 
حضرت خطاب به زبیر می‌گوید: یادت هست من وتو همدیگر را در آغوش گرفته بودیم، پیغمبر از کنار ما عبور کرد و فرمود؛ «زبیر! یک روز بین تو و علی اختلاف می‌افتد ولی آن روز حق با علی است». این هشدار زبیررا دگرگون می‌کند و نشان می‌دهد بعضی از مخالفت‌ها ریشه درستی نداشته است. درهر حال زبیر یک باره متنبه می‌شود و می‌گوید؛ علی یادم نبود اگراین خاطره به یادم بود اصلاً نمی‌آمدم. بعد شمشیرش را برزمین انداخته و صحنه حرب را ترک می‌کند. تأثیر کلام امام دشمن حربی را وادار می‌سازد تا شمشیرش را انداخته و صحنه کارزار را ترک کند. در این هنگام یک نفر از سپاه زبیر که شاهد این صحنه بوده است به زبیر که سلاحی همراه نداشته وعازم وضوگرفتن بوده حمله می‌کند و سر از بدنش جدا می‌سازد. سرش رانزد حضرت علی(ع) می‌آورد. امیرالمؤمنین با مشاهده این صحنه شمشیر زبیر را از زمین برمی دارد و زیر چانه‌اش قرار داده و‌های های گریه می‌کند و خطاب به قاتل زبیر می‌گوید؛ این شمشیری است که غبار غم را از چهره پیغمبر می‌زدود. تو برای این کارت به‌جهنم می‌روی! چه کسی به تو اجازه داد تا این کار را انجام دهی. در این شرایط زبیردشمن حربی امیرالمؤمنین است. همچنین آن حضرت با جریان مارقین که افراد جاهلی بودند مکرر در مکررحرف می‌زد تا آنان را که آدم‌هایی اهل منطق و حرف و شنیدن حجت نبودند راهنمایی و هدایت کند. آنقدر حرف می‌زند که سپاه 12 هزار نفری آنان را  به 4هزار نفرتقلیل می‌دهد.کدام حاکمیت با کسی که شمشیر کشیده حرف می‌زند و گفت‌و‌گو برقرار می‌کند! این شیوه خاص امیرالمؤمنین علی(ع) است. آن حضرت خود را امام آن فرد جاهل خارجی هم می‌دانست و از آنجایی که او کان مهر و رحمت است، چتر هدایت را بر سر او هم می‌گستراند. ولایت معنایش اینجا متجلی می‌شود، وقتی می‌فرماید: «النبی اولی بالمؤمنین من‌‌انفسهم» علامه طباطبایی می‌گوید؛ وقتی یهودی‌ها این را شنیدند گفتند؛ ما دیگر خیالمان از رسول‌الله راحت شد، چرا النبی اولی بالمؤمنین من‌‌انفسهم یعنی نبی از تو به خودت دلسوزتر است.
 
معنایش این است که هوای تو را بیشتر از خودت دارد. رعایت تو را از خودت بیشتر می‌کند. این است معنایش. حتی معاویه که حضرت او را اساساً منحرف عملی می‌دانست و اندیشه‌اش را قبول نداشت، او را اسلام بدلی می‌دانست و درباره او می‌گفت؛ انسانی که معکوس شده است، تعبیری که حضرت از معاویه دارد. یعنی معاویه کسی است که با سرش راه می‌رود. با این حال شما نگاه کنید و نامه‌های متعدد امیرالمؤمنین به معاویه را ببینید، تذکرها، نصیحت‌ها، هشدارها و...‌ را ببینید. امام می‌خواهد حتی دست او را هم بگیرد و اوج این برخورد را شما در جنگ صفین می‌بینید. آنجا که آنها آب را به‌روی یاران امیرالمؤمنین می‌بندند، ولی حضرت در هر جنگی می‌گوید به افراد دشمن آب برسانید بعد هم حق ندارید شما مثل آنها توهین کنید. خدا توهین را دوست ندارد. هر توهینی حتی در معرکه جنگ از اخلاق به دور است. بعد هم اجازه نمی‌دهد کسی دشمن در حال فرار را تعقیب کند. حضرت از صفینی‌ها با عنوان برادران ما یاد می‌کند که راه گم کرده‌اند.

   انگیزه این دشمنی‌ها چه بود؟

امیرالمؤمنین دو نوع دشمنی برایش ایجاد شده بود، یک دشمنی که خود ایشان هم در نهج البلاغه بدان اشاره می‌فرماید، به‌دلیل داشتن چارچوب و اصول بود. به این معنا که درغزواتی همچون بدر، احد، حنین و... شجاعانه وارد میدان شده و طبیعی است که در این میادین کسانی کشته شده‌اند و کینه‌های آن حتی تا عاشورا هم ادامه یافت. رجزها و گفت‌و‌گوهایی که در عاشورا بیان می‌شود نشانگر کینه عمیق قریش با نگاه و چارچوب‌های امیرالمؤمنین است.

   این کینه‌ها نسبت به پیامبر هم وجود داشت؟

بله وجود داشت ولی فعال ترین چهره این جنگ‌ها علی(ع)بود. ایشان در نقطه کانونی جنگ‌های صدر اسلام قرار داشت و کسی که بن‌بست‌ها را می‌گشود، امیرالمؤمنین علی(ع)بود. این گونه مجاهدت‌ها موجب انباشت کینه در سینه برخی نسبت به علی(ع) شده بود. این کینه حتی به آل‌عباس هم منتقل شد و آنان با علویان از روی کینه و انتقام کشی برخورد می‌کردند. مرحوم دکتر شهیدی در کتاب «بعد از پنجاه سال» این موضوع را ریشه‌یابی جامعه شناسانه می‌کند و با یک نگاه جامعه شناسی تاریخی به ریشه‌های حادثه عاشورا می‌پردازد. به هرحال یکی از دلایل این دشمنی‌ها سرریز کینه‌های بدر و احد است. نوع دیگر دشمنی به نحوه نگاه و نگرش عرب جاهلی نسبت به موقعیت رهبری بازمی گشت. عرب جاهلی از روی عادت برای رهبری ویژگی‌هایی قائل بود که علی(ع) آن ویژگی‌ها را رعایت نمی‌کرد. اگر چه پیامبر شالوده شکنانه با آنها برخورد کرده بود اما اشرافیت عرب هنوز براین باور بود که رهبر باید سن بالایی داشته باشد تا بتواند در جایگاه رهبری قرار گیرد. خب علی(ع)جوان بود دیگرآنکه علی(ع) چهره مورد انتظار اعراب را حفظ نمی‌کرد عرب جاهلی معتقد بود که رهبر باید ابهت خاصی داشته باشد تا بشود آن ابهت را به رخ کشید.
 
در حالی که علی(ع) به کنیه‌ای که پیامبر به او داده بود یعنی ابوتراب افتخار می‌کرد و خاکی بودن و با مردم زیستن‌اش به هیچ وجه تصنعی نبود.همین روحیه موجب شد تا علی(ع) در آن 25 سالی که کنار بود همزمان با کار بزرگ تدوین قرآن برای اینکه دستخوش تحریفات نشود، کار ارزشمند دیگری را دنبال کند و آن پرداختن به یکی از مشکلات و معضلات شهری مدینه بود. مهم‌ترین مشکل آن روز مدینه و مهم‌ترین نیاز ملموس مردم آن تولید آب بود.اگر آب تولید می‌شد، کشت وکاشت به راه می‌افتاد و اقتصاد شهر رونق می‌گرفت. علی(ع) نگفت من فردی دانشمند و در حد رهبری امت هستم، مرا چکار به اینکه بروم و آب تولید کنم اما می‌آید و برای مردم مدینه آب تولید می‌کند و با شناسایی مکان‌های مناسب به حفر چاه می‌پردازد. بعد با وجود آنکه آب کالایی گران و کمیاب است همان لحظه که چاهی را به آب می‌رساند و در حالی که از سر و رویش گل می‌ریزد می‌گوید؛ این را بخشیدم به یتیمان آنجا، این را بخشیدم به مستمندان آنجا و...! علی(ع)نمی گوید من باید دنبال زندگی صرفاً فرهنگی باشم! بلکه می‌فرماید؛ باید آب تولید شود یعنی علی(ع)به مهم‌ترین نیاز جامعه توجه دارد و به‌دنبال حل آن است. از بس به مشکلات دوران حکومت علی(ع) در زمان خلافت پرداخته شده، کمترکسی به خدمات ایشان توجه نشان می‌دهد.براثر این گونه توجهات در کوفه و در زمان خلافت حضرت علی(ع) کسی که نان جو بخورد نیست. منظور از کوفه هم فقط شهر کوفه نیست، بلکه منطقه‌ای وسیع است که یک بخشی از قلمرو حکومت‌‌رانی علی(ع) را شامل می‌شود. نوع سلوک و مدیریت امیرالمؤمنین(ع) فاصله طبقاتی را کم کرده، فساد را کم کرده، رانت را کم کرده  و به حداقل رسانده است و جامعه از نوعی نظام تأمین اجتماعی برخوردار است اما این خدمات امیرالمؤمنین(ع) دیده نشده است.

   اگر مایل باشید به پاسخ سؤال بازگردیم؟

بله بعد از رحلت پیامبر، دعوت اسلام مسیر دیگری را پیمود. جامعه‌ای که هنوز خودش با فرهنگ اسلامی آشنایی پیدا نکرده بود رفت سراغ سایرملت‌ها! خود اوهنوز فهم کاملی از دین و قرآن کریم نداشت، رفت به‌ سمت فتوحات و کشور‌گشایی، یکی از آسیب‌های کشورگشایی و فتوحات سرازیر شدن ثروت‌های عظیم به جامعه‌ای بود که آمادگی ورود این ثروت را نداشت. جامعه‌ای بسیط که به هیچ وجه ظرفیت پذیرش این ثروت را نداشت. طرح توسعه ‌ای هم وجود نداشت تا صرف زیرساخت‌های کشور اسلامی شود. ناچار این ثروت بین مسلمانان توزیع شد، اما چطور توزیع شد؟ نکته‌ای است که جای تأمل دارد. اجمالاً اینکه از دل ورود این ثروت عظیم و بدون یک برنامه‌ریزی خوارج و امثال آن بیرون آمد.برای آن ثروت استراتژی غلطی پیش‌بینی شد و ثروت‌ها را برخلاف دوره پیامبر بر اساس سابقه توزیع کردند. بنابراین ایمان و سابقه منشأ توزیع ثروت شد. حاصل آن هم ایجاد شکاف طبقاتی در جامعه نوپای اسلامی شد. گزارش‌های تاریخی حکایت از آن دارد که در نتیجه فاصله سنگین طبقاتی صحابه رسول خدا(ص) که در شعب ابی طالب هرچند نفر یک خرما نصیبشان می‌شد صاحب مال و مکنت و طلا و برده و... شدند. آسیب‌های این اتفاقات نیز خودش را در بحران‌های قضیه خلیفه سوم نشان داد. همچنین تحت تأثیر این فرآیند خلیفه دوم ترور شد، خلیفه سوم ترورشد، امیرالمؤمنین(ع)ترور شد، امام حسن ترور شد، اگر چه شهید نشد ولی ترور شد، در زمان قدرت هم ترور شد. بنابراین طبیعت جامعه بر هم ریخت و ثروت‌اندوزی برخلاف انذار قرآن باب شد وقریش دوباره به ارزش‌های قبل از اسلام خود بازگشت.

   این جامعه با این ویژگی‌ها چطور می‌شود بعد از قتل عثمان به سراغ امیر المؤمنین(ع) می‌آید؟

 چون پناه دیگری نداشتند. چون تنها کسی که احساس می‌کردند ممکن است بتواند بحران‌های جامعه را سامان دهد علی(ع)بود ولی علی(ع)نمی پذیرد و می‌گوید؛گریبان مرا رها کنید و هرکس دیگری را که خود می‌خواهید انتخاب کنید، من هم همچون قبل، او را می‌پذیرم و همچنان که خلفای پیشین را یاری کردم او را هم کمک خواهم کرد ولی مردم اجتماع کرده برآستان خانه علی(ع) می‌گویند؛ نه‌ علی! غیر از تو کسی را نداریم. علی(ع) می‌دانست این جامعه ظرفیت چارچوب ها و اصول او را ندارد. به همین دلیل هم مایل به قبول خلافت نبود.

   آیا می‌توانیم بگوییم این گروه مصریان بودند که اصرار داشتند تا علی(ع)برسر کار بیاید؟

بله، آنها هم بودند ولی جمعیت خواهان به دست‌گیری زمام امور توسط علی(ع) به آنها محدود نبود، بلکه بخشی از انصار هم که آلوده به مسائل مالی نشده بودند بر این امر اصرار داشتند. اتفاقاً تعدادی از آنها در دوره دور ماندن حضرت علی از خلافت همانند وی از موقعیت‌های اجتماعی کنار گذاشته شده و مورد ظلم قرار داشتند. بخشی هم یمنی‌ها بودند. یمنی‌ها اسلام خود را مرهون علی(ع) می‌دانستند و به آن حضرت علاقه‌مند بودند.

منطق علی(ع) برای رد پیشنهاد مسلمانان این بود که می‌فرمود؛ شما شیوه مرا در حکومتداری تحمل نخواهید کرد. من به عدالت می‌خواهم رفتار کنم اگر بیت‌المال در کابین زنانتان هم بود آن را پس می‌گیرم. گفتند؛ می پذیریم. فرمود؛ نمی‌پذیرید ها! گفتند؛ نه، می‌پذیریم! علی(ع) فرمود؛ پس امشب بروید و فردا بیایید. یکی از اصحاب می‌گوید؛ اینها رفتند و دیگر برنمی گردند. علی(ع) می‌فرماید؛ اتفاقاً من هم می‌خواهم بروند و برنگردند. اما فردا آمدند و بر خواسته خود اصرار کردند. چه کسانی آمدند، بزرگانشان آمدند. گفته شده در مسجد مدینه جمعیت زیادی از «بدری»ها و «احدی»ها اجتماع کردند تا رضایت علی(ع) را برای پذیرش خلافت جلب کنند. علی(ع) در اجتماع آنان حاضر شد و گفت: همان‌طور که شما حق دارید حاکم را انتخاب کنید، حاکم هم حق دارد وقتی می‌خواهد انتخاب شود حرفش را بگوید، آنگاه به دو نکته تأکید نمود: 1- اگر اجتماع و اصرار شما نبود یعنی اگر شما مردم که حکومت از آن شماست نبودید، خلافت را نمی‌پذیرفتم. 2- اگر خدا از علما پیمان نگرفته بود تا مسئولیت اجتماعی و رسیدگی به گرسنگی مردم و.. . را برعهده بگیرند خلافت را نمی‌پذیرفتم. منطق علی(ع) نشان می‌دهد اساساً حکومت برای برپایی قسط  ایجاد می‌شود. قسط هم یعنی توزیع عادلانه ثروت، توزیع عادلانه قدرت، توزیع عادلانه کرامت و...! علی(ع) از همان صبح خلافتش برنامه داد؛  برنامه‌ای کاملاً روشن وقاطع 1- اجرای عدالت 2- برکناری کارگزاران ناشایست 3- جلوگیری از بدعت‌ها. اما جامعه‌ای که به تقسیم ثروت و رانت براساس سابقه عادت کرده بود  همان ابتدا معترض شد. دو سه روز بعد عده‌ای آمدند پیش علی(ع) و گفتند گویا کارگزارانت مرتکب اشتباه شده‌اند.ما قبلاً اینقدر می‌گرفتیم الان یک صدم آن را می‌گیریم. حضرت مال خودش را هم نشان داد و گفت به من هم اندازه شما می‌دهند، سهم شما از بیت المال همین است. گفتند؛ علی کوتاه بیا! بعد گفتند مثل سنت خلیفه دوم با ما رفتار کن. امیرالمؤمنین(ع) پرسید؛به نظر شما سنت پیامبر بالاتر است یا سنت خلیفه دوم؟ در پاسخ علی(ع) چه باید می‌گفتند؟ دیدند اگر بگویند سنت پیامبر، علی خواهد گفت، پس همین مقدار را بردارید و بروید. اگر بگویند سنت خلیفه که آن هم نمی‌توانست برتری داشته باشد، لذا به علی گفتند خیلی خوب، پول که نمی‌دهی حداقل مسئولیت بده! علی(ع)گفت؛ چه کسانی از شما بهتر، شما صحابه پیغمبرید، به شما‌ها ندهم به چه کسی بدهم.بعد حکم یک منطقه‌ای را برای طلحه و حکم یک منطقه دیگری را هم برای زبیر نوشت. آنان حکم را که گرفتند گفتند خیلی ممنون که حق خویشاوندی را به جا آوردی. علی(ع) متعجب گفت؛ بله!یک بار دیگر بگویید!من برای شما حرف ازعدالت می‌زنم و شما از حق خویشاوندی با من می‌گویید. بنابراین جنگ جمل، جنگ زیاده خواهی صحابه است زیرا علی(ع) رانت‌های نابحقی  راکه ایجاد شده بود برداشت. آمدند گفتند؛ لااقل عطف بماسبق نکن.ولی علی(ع) از پیش گفته بود که اگر بیایم، اگربیت المال در کابین زنانتان هم باشد آن را به بیت المال بر می گردانم.

بنابراین اینها نخستین گروه مخالف حضرت امیر بودند که به‌دلیل پیمان شکنی‌های مکرر به ناکثین مشهورشدند. علی(ع) ناکثین را نیروهای خودی می‌دانست که دچار خطا‌های عملی شده‌اند و درصدد بود تا با گفت‌و‌گو مخالفت آنان را به حداقل برساند. اما گروه دوم قاسطین بودند که از اساس با امیرالمؤمنین(ع) مشکل داشتند. قسط به معنای عدل و قاسط یعنی ضد عدل که قاسطین نماد آن بودند. این جریان از زمان بدر و احد با علی(ع)مشکل داشت. حال فرصتی پیدا کرده بود تا به این دشمنی جامه عمل بپوشاند.این جریان جاهلیت را در لباس اسلام باز تولید کرده و سلطنت را در لباس دین به صحنه آورده بود. کشورگشایی هم فرصتی برای توسعه و محکم کردن جای پا به آنان بخشیده بود. قاسطین کج فهمی مارقین را پل پیروزی خود قرار داده و از وجود آنان سوء‌استفاده‌های زیادی کردند.

   قاسطین برای پیشبرد اهداف خود چه ابزارهایی در اختیار داشتند؟

ترویج جهل و ظاهر‌گرایی در برابر عقل‌گرایی. چون مارقین ظاهر‌گرا بودند و پوسته را در برابر محتوا گرفته بودند. قاسطین به این طرز تلقی از دین دامن می‌زدند. البته این مسأله را مورخان کمتر ریشه‌یابی کرده‌اند. در لابلای سطور تاریخی می‌بینیم ابن ملجم روابطش با اموی‌ها یک روابط استراتژیک است. اگرچه فیلمسازان ما رفته‌اند سراغ قطام و... اصلاً معلوم نیست این فرد وجود خارجی داشته باشد! اگر وجود داشته، معلوم نیست چقدر در ترور علی(ع)تأثیر داشته است! ابن ملجم با عمروعاص همراه است. زمانی که مصر فتح شد، عمروعاص خانه ابن ملجم را مرکز آموزش دین قرار داد تا به مصریان دین را تعلیم دهد. این ارتباط‌ها مهم است. من معتقدم جریان قاسطین با زیرکی از صحابه پیغمبر که دچار آشفتگی معرفتی شده و کنار آن تمایلات مادی هم پیدا شده بود، خوب استفاده کردند و حتی ترور مشکوک عمرهم می‌تواند به آنان برگرد. البته گفته می‌شود ابولؤلؤ عامل ترور عمر بوده است. اما این ابولؤلؤکیست؟ او غلام مغیره بن شعبه است.
 
نقش مغیره بن شعبه در تاریخ از عمروعاص پیچیده‌تر است. او در تثبیت اموی‌ها نقش کلیدی دارد. پیشنهاد ولیعهدی یزید را ابتدا او به معاویه داده است. ابولؤلؤ غلام این فرد است. هیچ بعید نیست ترور عمر هم کار او باشد. از سوی دیگر وقتی عثمان در محاصره بود معاویه به نزد عثمان آمد. عثمان به او گفت سپاهت کو؟ معاویه پاسخ می‌دهد بیرون شهر است. عثمان می‌گوید من تو را نمی‌خواستم، سپاهت را می‌خواستم. بعد عثمان یک جمله‌ای دارد که قابل توجه است. می‌گوید؛ «تا دیروز زنده‌ام را می‌خواستید، از الان جنازه‌ام را می‌خواهید.» پیرو این سخن ببینید چه کسی از پیراهن عثمان استفاده کرد و مدعی خونخواهی عثمان شد! همچنین در ترور امیرالمؤمنین(ع) دست مغیره را نباید نادیده گرفت. قضیه جدی است به هر حال ابوبکر وعمر صحابه اصلی پیغمبر بودند و از جمله صحابی اصیل پیامبر بودند. بنی امیه اما طلقا بودند. حرف‌های ابوسفیان مشهور است که گفت نه جهنمی وجود دارد و نه بهشتی و... یکی یکی صحابه را جریان قاسطین از سر راه برداشتند و حکومت اموی برپاکردند. رد پای اینها را در تحریک خوارج هم می‌بینیم. به روایت تاریخ، اشعث بن قیس رابطه جدی با اموی‌ها دارد. در قضیه امام حسن(ع) اشعث ارتباطات جدی با معاویه دارد. ملجم شبی که می‌رود علی را ترور کند در خانه اشعث بن قیس بیتوته می‌کند. رد پاهای اینگونه وجود دارد که ضرورت بررسی مجدد حادثه تاریخی 19 رمضان سال 40 هجری را گوشزد می کند.

منبع: روزنامه ایران/اسماعیل علوی/ ۱۳ خرداد ۹۷
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
بنر شرکت هفت الماس صفحات خبر
رپورتاژ تریبون صفحه داخلی