اعضای این باند در بازجوییها به 19 دزدی از جمله 12 سرقت مسلحانه از طلافروشی، یک سرقت مسلحانه از موسسه مالی و اعتباری فردوسی مشهد، قتل یک طلافروش، سرقت چهار خودرو، یک موتورسلیکت و گروگانگیری خانواده مرد طلافروش اعتراف کردند. هر سه متهم در ادامه بازجوییها مدعی شدند با برنامهریزی دقیقی که داشتند، میخواستند چند سرقت دیگر تا پایان سال انجام دهند که دستگیر شدهاند. بررسی یکی از نقشههای این سه دزد نشان میداد قرار بوده از یک طلافروش به نام ذبیحا...150 کیلو طلایش را به سرقت ببردند و برای همیشه از ایران خارج شوند.
دیدارنیوز ـ اواخر سال ۸۳ متوجه شدیم سه تبهکار حرفهای با تشکیل باند سرقتی دست به اعمال مجرمانه میزنند. آنها در نخستین سرقت موتور سیکلتی را به شیوه زورگیری میدزدند و در سرقت دوم با استفاد ه از همین موتور و با صورتهایی پوشیده خود روی ۲۰۶ متعلق به یک زن را د ر خیابان نسترن به شیوهای بسیار هولناک به سرقت میبرند. بررسی این پرونده نشان میداد آنها با استفاده با قمه و چاقو به سوی راننده حملهور میشوند و راننده را که زن جوانی بوده از داخل ماشین در حال حرکت به بیرون پرت میکنند.
اما در سرقت سوم آنها با استفاده از موتور و 206 سرقتی مقابل یک طلافروشی در بلوار رضوی مشهد توقف میکنند و در یک لحظه هرسه تبهکار نقابدار با کلت کمری و کلاشینکف و شمشیر وارد این طلافروشی میشوند و با شلیک چند تیر هوایی و تهدید به کشتن مرد طلافروش بیش ازدو کیلو طلا را به سرقت میبرند.
دو ماه بعد از این سرقت مسلحانه، آنها در حملهای جسورانه به طلافروشی دیگری در خیابان پروین اعتصامی با تیراندازی مستقیم به سوی ویترین و تیراندازی هوایی برای متفرق کردن مردم، دو کیلو دیگر طلا را میدزدند و بدون اینکه ردی از خود بر جای بگذارند محدوده سرقت را ترک میکنند.
این گروه تبهکار در پنجمین سرقت خود یعنی دو ماه بعد با استفاده از همان 206 سرقتی ولی با پلاک دیگری به طلافروشی راستی در خیابان رسالت یورش میبرند و با تیراندازی مستقیم بهسوی مغازه و مردم دو کیلو طلا را به شیوهای تکراری سرقتمیکنند.
تلاشهای تیم تجسس برای یافتن ردی از این گروه دزدان مسلح بینتیجه ماند و حتی طرحهای مختلف ماموران در قالب تیمهای لباسشخصی برای شناسایی و دستگیری آنان مقابل بانکها هم نتیجهای در پی نداشت.
در حالی که به دنبال ردی از این دزدان بودیم آنها سال 85 و در ششمین سرقت خود از طلافروشی مجید در خیابان صدر نزدیک به سه کیلوگرم طلا و جواهر سرقت کردند. نحوه دزدی آنها به نحوی بود که با توجه به رعب و وحشتی که به راه انداخته بودند مالک طلافروشی به دلیل استرس فراوان دچار فلج کامل میشود و پس از چند ماه از دنیا میرود.
سال بعد دزدان مسلح در اجرای هفتمین سرقت به طلافروشی ثنایی در نبش مسلم دو، حمله کردند و موفق به سرقت چهار کیلو طلا و سکه و جواهر میشوند. سرقت هفتم پس از مدتی کوتاه از این سرقت صورت گرفت و آنها با تغییر تاکتیکی شگرد خود را عوض میکنند و با آتش زدن خودوری 206 و سرقت پراید سفید رنگ و سرقت پلاک وانت پیکان و نصب آن روی پراید، دزدیهای خود را پیمیگیرند.
سرقت نهم آنها از طلافروشی توسلی در میدان عسگریه بود که باتوجه به ضد گلوله بودن شیشه طلافروشی و مجهز بودن آنجا، دزدان دست خالی از این سرقت به مخفیگاهشان باز میگردند. این دزدان در اقدامی عجیب چند ساعت بعد برمیگردند و با مجروح کردن برادر طلافروش و به گروگان گرفتن او، مرد طلافروش را مجبور میکنندتا در مغازه را باز کند. چند هفته بعد از این سرقت، سه تبهکار مسلح برای سرقت از طلافروشی محمدباقر به خیابان ایثارگران میروند و پس از تهدید و تیراندازی هوایی نزدیک به یک کیلو طلا و سکه به سرقت میبرند.
در این برهه هم تلاش همکارانم برای پیدا کردن ردی از این دزدان به در بسته خورد و فشار بر پلیس بیش از پیش ادامه داشت و گشتها به صورت شبانهروزی مشغول تحقیق و تجسس برای یافتن سرنخی از تبهکاران بودند.
در سرقت دوازدهم دزدان برای بار دوم به طلافروشی ثنا در خیابان مسلم میروند و با شلیک به سوی ویترین و شکستن شیشه مشغول جمعآوری طلا و جواهرات میشوند. در حالی که آنها در حال جمع کردن طلا و ریختن توی کیسهشان بودند مالک طلافروشی هم طلاها را به درون میکشید و اجازه جمعآوری را به آنها نمیداد که این کار وی موجب عصبانیت دزدان شد تا اینکه یکی از دزدان با سلاح شکاری وینچستر گلولهای به سر مالک طلافروشی شلیک میکند و او را به فجیعترین وضعیت به قتل میرساند.
سرقتهای سریالی دزدان گویا قرار نبود به پایان برسد و آنها در سیزدهمین سرقت تاکتیک و تکنیک سرقتها را تغییر دیگری دادند و با طراحی نقشهای جدید از تلههای انفجاری استفاده کردند. آنها با شناسایی طلافروشیهای دیگر نقشه جدیدشان را به اجرا میگذارند.
این دزدان 19 مهر سال 89 طلافروش جوانی به نام «جواد» 24 ساله را مقابل طلافروشیاش میربایند و با انتقال وی به خارج از شهر و کتک زدن او و نشان دادن تجهیزاتشان و انهدام چند تله انفجاری، وی را به شدت میترسانند و با نصب کمربند انفجاری با قابلیت ردیابی، از او میخواهند آخر شب به مغازهاش برود و همه طلاها را داخل کیسه بریزد و تحویلشان بدهد و اگر این کار را نکند کمربند را منفجر خواهند کرد. این مرد از ترس جانش بدون اینکه بتواند اطلاعی به پلیس بدهد سریع به مغازه میرود و 650 گرم طلایی که در گاوصندوقش بود تحویل دزدان میدهد. سرقت چهاردم هم چند ماه بعد رخ میدهد. ساعت 12 شب این سه دزد نقابدار با ربودن مرد طلافروش دیگری به نام «رضا» در خیابان پاستور و بستن دست و پا و دهانش او را به خانهاش میبرند. آنها با بیرحمی زن و دو فرزند طلافروش را مورد آزار و اذیت قرار میدهند و سپس همه طلاها را از داخل گاوصندوقی که توی خانه بوده، جمع میکنند و ساعت سه شب خانه مرد طلافروش را ترک میکنند. این سرقت و رفتارهای این تبهکاران به گونهای بود که دختر پنج ساله مرد طلافروش تا مدتها دچار مشکلات روحی و روانی شده بود و قادر به حرف زدن نبود.
سرقت پانزدهم در خردادسال 90 در بلوار کریمی رخ داد که دزدان با استفاده از همان پراید سفیدرنگ و با اسلحه وینچستر و کلت کمری مجهز به صداخفه کن و کلاشینکف اقدام به سرقت کردند.
در سرقت شانزدهم دزدان مسلح از طلافروشی گلچین در خیابان مطهری بیس از دو کیلوگرم طلا و جواهر به سرقت میبرند و با گذشت بیش از هفت سال از سرقت این باند حرفهای همچنان پلیس موفق به ردیابی آنها نشده ولی کارآگاهان از پیدا کردن ردی از دزدان ناامید نشدهاند.
اما این سرقت آنها آخرین دزدیشان بود چراکه سرددسته 36 ساله آنها به نام «رضا» دستگیر شد که در ادامه به نحوه شناسایی و دستگیری آنها ا شاره خواهم کرد.
ما برای دستگیری دزدان که دست به قتل و گروگانگیری و سرقت بیش از 15 کیلوگرم طلا و جواهر زده بودند از همه امکانات از جمله مخبران استفاده کردیم. در این پرونده خطوط تلفنی که دزدان استفاده کرده بودند مورد تجسس قرار گرفته بود و بعضی از آنها را سالها تحت کنترل داشتیم. در این پرونده حدود هزار استعلام از 200 خط موبایل ایرانسل و همراه اول صورت گرفت که نزدیک به هزاران صفحه پرینت تماسها در اختیارمان قرار گرفت.
در این بین به دو خط اعتباری مشکوک شدیم. یکی از خطها پس از چند ماه و یک روز پیش از سرقت فعال شده بود و تنها تماس آن با خط 118 بود. مالک آن را شناسایی کردیم که گفت یکسال پیش خط را به مردی به نام یاسر فروخته است. او را با هزار زور و زحمت پیدا کردیم که عنوان کرد خط را به دوستش به نام اسماعیل داده است. اسماعیل را در چناران شناسایی کردیم و به مشهد آوردیم. او اعتیاد شدیدی داشت و ادعا کرد خط را به هشت هزار تومان به موبایل فروشی در منطقه سکونتش فروخته است. تحقیق از موبایل فروش هم در دستور کار قرار گرفت و او با تایید مرد معتاد عنوان کرد خط را چند ماه پیش فروخته است.
اما خط دوم که پنج روز از آخرین سرقت فعال شده بود نشان داد که مالک آن مردی به نام «حمزه» است. این مرد به آگاهی احضار شد که در بازجویی ادعا کرد خط را چند ماه پیش به مردی به نام حسین فروخته است. حسین در بازجویی گفت خط را به برادر همسرش که در خراسان جنوبی سرباز است هدیه داده. این سرباز را در بیرجند تحت بازجویی گرفتیم که مدعی شد خط را به معلم مدرسهای به نام محمد هدیه کرده است. محمد هم بعد از شناسایی گفت خط را به موبایل فروشی در مشهد فروخته است. تلاشهای چند هفتهای برای اینکه ردی از دزدان پیدا کنیم به هیچ نتیجهای نرسید و استعلام از سایر خطوطی که دزدان از آنها استفاده کرده بودند نشان میداد همگی خاموش هستند. اما یکی از خطوط به طرز عجیبی فعال شد و بررسی پرینت چند روزه آن حاکی از آن بود پیامکهایی که رد و بدل میشود درباره طرح نقشه سرقت است. با شنود مکالمات این خط با هماهنگی بازپرس پرونده به نتایج خوبی رسیدیم. با استفاده از همین سرنخ موفق شدیم خانه سردسته دزدان را شناسایی کنیم. بعد از چند هفته تعقیب و مراقبت موفق شدیم رضا را که با یک خودروی پژو آردی یشمی به خانه مادرش تردد میکرد، شناسایی کنیم. او را در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر کردیم. به او نگفتیم که به خاطر سرقتهایش دستگیر شده و طوری وانمود کردیم که به دلیل تصادفی که سال گذشته داشته او را بازداشت کردهایم و تلفنش را به او دادیم که موضوع را با خانوادهاش در میان بگذارد.
میدانستیم او قرار است چه کاری کند. اصلا به همین خاطر بود که تلفن را در اختیارش گذاشتیم تا ببینیم نشانی همدستانش کجاست؟ رضا به همدستانش پیامک داد که فرار کنند. دقایقی بعد با آنها تماس گرفت و گفت همه پیامکها را پاک کنند و تا زمانی که با آنهاتماس نگرفته آفتابی نشوند. با استفاده از همین سرنخ توانستیم رد دو همدست دیگر او را بزنیم. برای دستگیری این دو تبهکار چند تیم به مخفیگاهشان اعزام شدند. در خیابان مطهری «سلیم» 37 ساله اهل زاهدان که قصد داشت با خودوری تویوتا فرار کند دستگیر و در بازرسی از خودرویش چند کلاشینکف کشف شد. آخرین عضو این گروه به نام «هادی» 36 ساله هم در یک قرار صوری در حالی که سوار بر موتورسیکلت بود در خیابان عبادی شناسایی و در محاصره پلیس گرفتار شد. به این صورت هر سه متهم که هفت سال دست به 16 سرقت زدهبودند بالاخره در مدت 10 ساعت دستگیر شدند.
اعضای این باند در بازجوییها به 19 دزدی از جمله 12 سرقت مسلحانه از طلافروشی، یک سرقت مسلحانه از موسسه مالی و اعتباری فردوسی مشهد، قتل یک طلافروش، سرقت چهار خودرو، یک موتورسلیکت و گروگانگیری خانواده مرد طلافروش اعتراف کردند. هر سه متهم در ادامه بازجوییها مدعی شدند با برنامهریزی دقیقی که داشتند، میخواستند چند سرقت دیگر تا پایان سال انجام دهند که دستگیر شدهاند. بررسی یکی از نقشههای این سه دزد نشان میداد قرار بوده از یک طلافروش به نام ذبیحا...150 کیلو طلایش را به سرقت ببردند و برای همیشه از ایران خارج شوند.
با راهنمایی آنها طلافروشانی که طلاهای مسروقه را خریداری کرده بودند، دستگیر شدند. آنها از پولهایی که بهدست میآوردند برای خود خانه و ماشین خریده بودند و یکیشان هم بخشی از آن را خرج اعتیاد شدیدش میکرد.
سردسته باند که به عمکرد پلیس آشنایی کاملی داشت حتی برای شناسایی نشدن کفشهای فرم پلیس را به پا میکرده. در بازرسی از مخفیگاه این سه دزد حرفهای اسلحه وینچستر، کلت کمری، اسلحه کلاشینکف و چند خشاب اضافه،کلت بادی، کلت ماکاروف، دو افشانه گاز اشکآور، یک دستبند فلزی، چندین بمب دستساز، چندین نارنجک دستی، چهار ریموت برای فعال کردن بمب دستی، کمربند انتحاری، 42 فشنگ کلت کمري، 180 خار فلزی برای پنچر کردن خودروهای تعقیبکننده، چندین کلاهگیس، وسایل گریم، 50 عینک، چندین چاقو و قمه و کاسه ذوب طلا به دست آمد.
این پرونده که فشاری زیادی در طول این سالها بر ما وارد کرده بود بالاخره با ناامید نشدن از یافتن سرنخی طلایی از ماجرا ختم به خیر شد. دزدان دستگیر و محاکمه شدند و طلاهای مسروقه که به مالخران فروخته شده بود تا حدودی به مالباختگان بازگردانده شد.
این سه تبهکار که رعب و وحشت، گروگانگیری و قتل و سرقت در پرونده داشتند بعد از محاکمه به اعدام محکوم شدند که حکم آنها 6خرداد سال 94 به اجرا درآمد.