دیدارنیوزـ
مرضیه حسینی: هنگامی که در فروردین 92 حسن روحانی با شعار دولت تدبیر و امید وارد کارزار انتخاباتی شد و وعدههایی مبنی بر بهبود وضعیت زنان و جوانان داد، زنان ایرانی که در طول 8 سال زمامداری دولت نهم و دهم انواع تبعیضها را بهویژه در حوزه عمومی تجربه کرده بودند، به امید گشودن راهی به انسداد موجود، به دولت روحانی رای دادند. یکی از این حوزهها، حضور زنان در ورزشگاهها بود زیرا درهای ورزشگاه یکی از درهایی است که قریب به چهل است به روی زنان بسته بوده است.
اینکه مطالبه ورود به ورزشگاه دغدغه چه گروه و چه تعداد از زنان هست، برخلاف آنچه بسیاری از مخالفین ورود زنان به ورزشگاه اعلام میکنند، پرسش اساسی نیست؛ زیرا تماشای بازی فوتبال یا هر ورزش دیگری حق مسلم هر انسان علاقهمندی است. در دولت اعتدال زنان در کسوتها و جایگاههای مختلف از جمله قهرمانان ورزشی، مسئولین و فعالین حقوق زنان و البته توده زنان نسبت به این تبعیض و حقکشی به شیوه خود اعتراض کردند و مجوز ورود زنان به ورزشگاه را از دولت خواستار شدند. دولت نیز به ظاهر با زنان همدلی کرده و دلیل به تعویق افتادن این مجوز را مخالفت سنتگرایان، مراجع و محافظهکاران دانست.
مساله اما جدیتر از دور باطل همیشگی انداختن تقصیر بر گردن دیگری است زیرا مطالبه اصلی زنان در حوزه ورزش، از میان رفتن تمام اشکال تبعیض در ورزش کشور بهویژه در حوزه سیاستگذاری و تخصیص بودجه و ایجاد فرصتهای برابر است.
جای زنان در ورزش کشور کجاست؟
فضای ورزش در ایران مانند حوزههای اجتماعی و فرهنگی در عین سیاستزدگی، بشدت مردسالار است. زنان ورزشکار و سایر زنانی که به نحوی با حوزه ورزش درگیرند، به درستی معترضند که زنان در انتخابات و تصمیمات فدراسیونها و سایر نهادهای ورزشی، مشارکتی ندارند و دستشان از پستهای مدیریتی و ردههای تصمیمگیری کوتاه است. سیاستزدگی و فساد سیستماتیک در عرصه ورزش هم بر شدت تبعیضها و نابرابریها افزوده است.
سیاست به مرگ گرفتن تا به تب راضی شدن، یا همان تقلیلگرایی در خواستهها و مطالبات زنان که رویهای همیشگی بوده در خصوص احقاق حقوق زنان در عرصه ورزش نیز صادق است. تلاشی وجود دارد که مطالبات زنان در حوزه ورزش تنها به حضور آنها در ورزشگاه تقلیل داده شود بنابراین پیرامون دیدن بازی فوتبال جام جهانی آن هم از تلوزیون در ورزشگاه آزادی و با وجود جدا کردن مردان مجرد از زنان، هیاهویی به پا شد.
در مورد اخیر و در بازی ایران و بولیوی عده کمی از زنان به شکل گزینشی (زنان مسئولین) اجازه یافتند به ورزشگاه بروند در حالی که تلویزیون حتی لحظهای تصویر این زنان را پخش نکرد و هیچ مسئولی درباره آن سخن نگفت. خود زنان اما این حضور را دستاوردی مهم و مقدمهای برای رهایی و پیروزی قلمداد کردند. همین گام کوچک نیز با مخالفت سنتگرایانی چون دادستان تهران مواجه شد.
محمدجعفر منتظری دادستان کل کشور، حضور زنان در ورزشگاه را مغایر با شرع اسلام و تهدیدی برای آن دانست و گفت: اگر تکرار شود دستگاه قضایی با آن برخورد خواهد کرد.
منتظری همچنین در ادعایی عجیب گفت: ، وقتی خانمی به ورزشگاه میرود و با مردانی با لباس ورزشی و نیمه لخت مواجه میشود و آنها را میبیند، گناه میکند. برخی دنبال این هستند که حریمها را بشکنند. این ادعا روشنترین مصداق توهین به زنان است که در عین حال که مبتنی بر انگارههای مردسالار است، برای مشروعیت بخشیدن به خود، دین را دستاویز قرار میدهد.
واقعا کدام زن و چگونه با نگاه کردن به مرد ورزشکار در میدان بازی به گناه میافتد؟ البته این دیدگاه توهینآمیز در خصوص مردان هم وجود دارد به این معنا که فرض کسانی که چون دادستان تهران میاندیشند این است که مردان نیز با نگاه کردن به مو و آرایش زنان برانگیخته شده و به گناه میافتند اما در هر دو صورت مقصر ارتکاب گناه، زنان دانسته میشوند.
مردان چگونه عرصه عمومی را تحت اختیار گرفتهاند؟
حذف زنان از مشارکت در میادین ورزشی به اشکال گوناگون، مانند آنچه در سایر حوزههای عرصه عمومی رخ میدهد، ریشه در سنتهای سختجان و دیرپای فرهنگی و اجتماعی دارد؛ سننی که در دوران جدید و متاثر از مدرنیته تعارضآمیز و دوگانه ایرانی، نه تنها از میان نرفت بلکه به اشکال جدید بازتولید شد.
نظم اجتماعی جامعه ایرانی بر مبنای تمایز میان زن و مرد سامان یافته، بنابراین حوزه عمومی در ایران اساسا مردانه بوده و تبعیضهای مختلفی را بر زنان اعمال میکند. در چنین فضایی موسسات و نهادهای اجتماعی از جمله سازمانهای ورزشی، از سیاستگذاریهای کلان فرهنگی و سیاسی تبعیت میکنند و نظر به اینکه این سیاستگذاریها در ذات خود مبتنی بر تمایز و تبعیض میان دو جنس هستند، نمیتوانند به گونهای عمل کنند که زنان و مردان را در عرصههای اجتماعی، هنری و ورزشی از فرصتها و امکان حضور برابر برخوردار کنند.
در کنار این مانع ساختاری، عدم دسترسی زنان به پستهای مدیریتی و مشارکت در تصمیمگیری و سیاستگذاری کلان فرهنگی و اجتماعی، سبب شده است که اعتدال و برابری در عرصههای فرهنگی و ورزشی کمتر احساس شود.
دیدگاه جداسازی و تفکیک جنسیتی، میراث تاریخی ماست که به جنس مذکر امکان میدهد که فضای اجتماعی خود را بسازد و تا بینهایت گسترش دهد اما زنان را به بهانه اینکه که حضورشان در بخشهای از حوزه عمومی منجر به ایجاد مفسده و بیاخلاقیهای اجتماعی و اخلال در نظم موجود میشود، محروم از حضور و دیده شدن در فعالیتها از جمله حضور در اماکن ورزشی میکند.
دختران ایرانی برای گذراندن اوقات فراغت خود به شکل دلخواه، نه تنها با نابرابری فرصتهای اجتماعی و خلاء قانونی مواجه هستند بلکه با موانع جدی ناشی از طرز فکر عمومی و خانوادگی دست و پنجه نرم میکنند. زنان فرصت حضور در ورزشگاهها را ندارند چون اختلاط دو جنس بر خلاف ارزشهای رسمی در جامعه امروز ماست. زنان برای ورود به عرصه ورزش، به مثابه، ورزشکار، ورزشدوست و تماشاگر، با موانع فرهنگی ناشی از برداشتهای خاص از مبانی ارزشی و عقیدتی مواجه هستند.
زنان و دختران ایرانی علی رغم محدودیتهای موجود، در عین اینکه منتظر تغییر ساختارها و قوانین هستند، بدون آنکه به دنبال واژگون کردن نظم موجود باشند، آن را به شیوههای مختلف به چالش کشیده و دور میزنند. به عنوان مثال با شکل و لباس مردانه به ورزشگاه می روند و یا با تجمع جلوی در ورزشگاهها و دیدار با ورزشکاران مورد علاقه خود، الگوی خود را در عمل پیاده میکنند اما آنچه اهمیت دارد این است که زنان در دام تقلیلگرایی نیفتند و راه یافتن به ورزشگاه را پایان راه ندادند.